ماییم و نوای بی نوایی بسم الله اگر حریف مایی غوغای عشق

قالب پرشین بلاگ


غوغای عشق
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان غوغای عشق و آدرس delkade.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





وای از فریادی که رها نمیشود

وای از نفسی که حبس میشود و ازاد نمیشود

وای از روزگاری که چرخش به دلخواهت نمیچرخد

وای از حرفایی که نمیشود زد

وای از ادم هایی که میگوند برایت میمیریم و هرگز جنازه شان پیدا نمیشود

[ یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:, ] [ 18:42 ] [ هومن ]

 

خنده ام میگیرد"وقتی بعدازمدتها بیخبری"

بی آنکه سراغی ازاین دل آواره

بگیری میگویی"دلم برایت تنگ است"!!!

یامرابه بازی گرفته ای یامعنی حرفهایت

راخوب نمیدانی!!!

دلتنگی"ارزانی"خودت!من دگر

دلم رابه خداسپرده ام.....

[ شنبه 27 اسفند 1390برچسب:, ] [ 17:14 ] [ هومن ]

مهم نیست فردا چی میشه          * مهم اینه ک امروز دوست دارم

 

مهم  نیست که فردا کجايی         * مهم اینه ک هر جا هستی دوست دارم

 

مهم نیست تا ابد با هم باشیم        * مهم اینه ک تا ابد دوست دارم

مهم نیست قسمت چیه؟               *مهم اینه ک قسمت شد، دوست داشته باشم.........

[ سه شنبه 23 اسفند 1390برچسب:, ] [ 18:20 ] [ هومن ]

تقدیم به عشقم :

 

از خدا خواستمت...نه از خودت...

 

اگه یه روزی تورو ازم بگیره هیچی نمیتونم بگم

 

چون خودش تورو داد

 

و خودشم گرفته...

 

اگه یه روزی نشه که دیگه باتو باشم

 

میام اینجا فقط مینویسم: خدا نخواست ما باهم باشیم...

 

ولی بدون اون روز روز مرگ عشق منه.

 

[ یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:, ] [ 18:13 ] [ هومن ]

در مـــــن

کـــوچـه هـایـی اســت کـه بـا تـــــو

ســـفـر هـایـی اســت کـه بـا تـــــو

روزهــایـی اســت کـه بـا تـــــو

شــب هـایـی اســت کـه بـا تـــــو

عـــاشـقـانـه هـایـی اســت کـه بـا تـــــو . . .

نــگـشـتـه ام ،

نـــرفـتـه ام ،

ســـر نــکـرده ام ،

آرام نــیـافـتـه ام ،

نــگـفـتـه ام . . .

مــی بـیـنـی چـــقـدر بـا تـــــو کـار دارم ؟

زودتـــر بـیــــا ....!

[ یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:, ] [ 18:8 ] [ هومن ]

یک بار دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود ازش پرسید
چرا دوستم داری ؟ واسه چی عاشقمی ؟

دلیلشو نمی دونم اما واقعاْ دوست دارم ..

تو هیچ دلیلی رو نمی تونی عنوان کنی .. پس چه جوری دوستم داری ؟
چطور میتونی بگی عاشقمی ؟

من جداْ دلیلشو نمی دونم .. اما می تونم بهت ثابت کنم ..

ثابت کنی ؟؟ نه .. من میخوام دلیلتو بگی

باشه .. باشه .. میگم .. چون تو خوشگلی ..
صدات گرم و خواستنیه ..
همیشه بهم اهمیت میدی ..
دوست داشتنی هستی ..
با ملاحظه هستی ..
به خاطر لبخندت .

دختر از جواب های اون خیلی راضی و قانع شد ..
متاسفانه چند روز بعد .. اون دختر تصادف وحشتناکی کرد و به حالت کما رفت ..
پسر نامه ای رو کنارش گذاشت با این مضمون ..

عزیزم، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم اما حالا که نمیتونی حرف بزنی، میتونی؟
نه .. پس دیگه نمیتونم عاشقت بمونم ..
گفتم بخاطر اهمیت دادن ها و مراقبت کردن هات دوست دارم ..
اما حالا که نمیتونی برام اونجوری باشی، پس منم نمیتونم دوست داشته باشم ..
گفتم واسه لبخندات، برای حرکاتت عاشقتم
اما حالا نه میتونی بخندی نه حرکت کنی پس منم نمیتونم عاشقت باشم
اگه عشق همیشه یه دلیل میخواد مثل همین الان، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره
عشق دلیل میخواد؟
نه .. معلومه که نه !!

پس من هنوز هم عاشقتم

[ یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:, ] [ 17:59 ] [ هومن ]

بیادت زنده می مانم

پر از شادی و امیدم

کجایی بی تو در این باد

کمر خم میکنم بیدم

تمام حجم دلتنگی در این پاییز با من بود

برایم از تو حسی خوب

چه شورانگیز با من بود

[ جمعه 19 اسفند 1390برچسب:, ] [ 11:7 ] [ هومن ]

نمی نویسم …..

چون می دانم هیچ گاه نوشته هایم را نمی خوانی

حرف نمی زنم ….

چون می دانم هیچ گاه حرف هایم را نمی فهمی

نگاهت نمی کنم ……

چون تو اصلاً نگاهم را نمی بینی

صدایت نمی زنم …..

زیرا اشک های من برای تو بی فایده است

فقط می خندم ……

چون تو در هر صورت می گویی من دیوانه ام.
 

[ پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:, ] [ 10:38 ] [ هومن ]

 

 


شده یه چیزی تو دلت سنگینی کنه….؟؟؟

 

خیلی سخته آدم کسی رو نداشته باشه…

دلش لک بزنه که با یکی درد دل کنه ولی هیچکی نباشه…

نتونه به هیچکی اعتماد کنه…

هر چی سبک سنگین کنه تا دردش رو به یکی بگه نتونه,

آخرش برسه به یه بن بست …

تک و تنها با یه دلی که هی مجبورش می کنه اونو خالی کنه …

اما راهی رو نمی بینه سرش روکه بالا می کنه آسمون رو می بینه

به اون هم نمی تونه بگه…

خبری از آسمون هم ندیده

مگه چند بار اشک های شبونش رو پاک کرده…؟!

بهش محل هم نداده

تا رفته گریه کنه زود تر از اون بساط گریه اش رو پهن کرده تا کم نیاره …

خیلی سخته ادم خودش رو به تنهایی خوش کنه اما دلی داشته باشه که مدام از تنهایی بناله…

خیلی سخته ادم ندونه کدوم طرفیه؟!

خیلی سخته ادم احساس کنه خدا اونو از بنده هاش جدا کرده …

خیلی سخته ندونی وقتی داری با خدا درددل می کنی داره به حرفات گوش می ده یا …

 

پرده ی گناهات اونقدر ضخیم شده که صدات به خدا نمی رسه…. ؟!

[ پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:, ] [ 10:30 ] [ هومن ]

از من آزرده مشو،

ميروم از خانه ي تو،

قبل رفتن تو بدان عاشق و بي تقصيرم،

تو اگر خسته اي از دست دلم حرفي نيست،

امر كن تا كه بميرم به خدا مي ميرم...

[ پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:, ] [ 10:28 ] [ هومن ]

مرا از یاد خواهی برد میدانم...

و من از دیدگان سرد تو یک روز میخوانم...

سرود تلخ و غمگین خداحافظ...

مرا از یاد خواهی برد و از یادم نخواهی رفت...

من این را خوب می دانم که روزی هم...

مرا از خویش خواهی راند...

و قلبت را که روزی آشیان گرم عشقم بود...

خواهی برد...

[ سه شنبه 16 اسفند 1390برچسب:, ] [ 16:38 ] [ هومن ]

از نو شکفت نرگس چشم انتظاری ام

 

 گل کرد خار خار شب بی قراری ام

 

تا شد هزار پاره دل از یک نگاه تو

 

دیدم هزار چشم در آیینه کاری ام

 

گرمن به شوق دیدنت از خویش می روم

 

از خویش می روم که تو با خود بیاری ام

 

بود ونبود من همه از دست رفته است

 

باری مگر تو دست برآری به یاری ام

 

کاری به کار غیر ندارم که عاقبت

 

مرهم نهاد نام تو بر زخم کاری ام

 

تا ساحل قرار تو چون موج بیقرار

 

با رود رو به سوی تو دارم که جاری ام

 

با ناخنم به سنگ نوشتم : بیا بیا

 

زان پیشتر که پاک شود یادگاری ام

[ سه شنبه 16 اسفند 1390برچسب:, ] [ 16:24 ] [ هومن ]

 

 

خیلی جالبه :از سوسک می ترسیم...از له کردن شخصیت دیگران مثل سوسک نمی ترسیم.

از عنکبوت می ترسیم...از اینکه تمام زندگیمون تار عنکبوت ببندد نمی ترسیم.

از شکستن لیوان می ترسیم...........از شکستن دل آدمها نمی ترسیم.

از اینکه بهمون خیانت کنند می ترسیم............ . .از خیانت به دیگران نمی ترسیم.

[ سه شنبه 16 اسفند 1390برچسب:, ] [ 16:22 ] [ هومن ]

متنفرم از شب هایی که با چشم خیس به خواب میروم

متنفرم از صبح هایی که به شوق دیدن کسی که نیست بیدار شوم

متنفرم از روز های بیهوده که به شب های بیهوده تر چسبیده اند

متنفرم از اشک هایی که برای فریب ریخته میشوند

متنفرم از انهایی که وقی گیر میکنند تو میشوی همه کس انها و بعد...........

متنفرم متنفرم از خیلی چیز ها

 

[ دو شنبه 15 اسفند 1390برچسب:, ] [ 17:54 ] [ هومن ]

انتظار چه بیهوده است ...در این اتاق پر از تنهایی...

اتاقی که هر کنجش خاطره ای دردناک رادر من زنده میکند...حتی سقف سفیدش یاد فرو ریختن می اندازدم...

صدای قهقهه های او که گریز از حقیقت رافریاد می زند در اتاق طنین انداز است...او بود که مرا به این راه کشاندو سپس گریخت...

گاهی فکر میکنم که خیالات است اما می بینم که از واقعیت به من نزدیکتر است...همیشه مرا به یاد ساعت میاندازد

ساعت کوکی....که وقتی می آید آن را کوک می کند و وقتی می رود...ساعت خواب است و من بیدار در انتظار...

کدورت ذهن تا ذهن چه وسیع است و بی انتها...گویی کویری که گذشتن از آن ناممکن...

                                                                             ومن یارای گذشتنم نیست که چلاقی را می مانم

                                                                              همه ی عمر نشسته به انتظار.........

[ یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:, ] [ 18:18 ] [ هومن ]

تو دنياي بزرگ ما هركي يه سازي ميزنه

فرهاد يه كوه ميكنه شيرين دلش رو ميشكنه

مجنون تموم عمرشو اسير ليلي ميمونه

ليلي همش از رفتن و جدايي آواز ميخونه

زمونه مون زمونه مجنوناي قلابيه

به چشم ليلياي شهر لنزاي سبز و آبيه

فرهاد كوه كن ديگه نيست شيرين به تلخي ميزنه

عاشقي از مد افتاده عهدا يه روزه ميشكنه

 

يكي ليلي يكي مجنون ، يكي خوشحال يكي داغون

يكي فرهاد يكي شيرين ، يكي شاد يكي غمگين

 

هركي يه سازي ميزنه كي ميدونه چاره چيه

قلبا همه سنگي شدن كي ميدونه كي به كيه

وقتي يكي واسه دلش تو بارون آواز بخونه

همه بهش ميخندن و ميگن ديوونه س ديوونه

هركي واسه يه دلخوشي از صبح تا شب جون ميكنه

يه كسي عاشق ميشه و يكي دلارو ميشكنه

يكي ميگه كه عاشقي فقط يه قصه س تو كتاب

اون يكي چشم مي بنده و عشقشو ميبينه تو خواب

 

يكي ليلي يكي مجنون ، يكي خوشحال يكي داغون

يكي فرهاد يكي شيرين ، يكي شاد يكي غمگين

[ شنبه 13 اسفند 1390برچسب:, ] [ 16:59 ] [ هومن ]

سوختم و آب شدم به پات
امروز و فردا نداره
خوشت میاد ببینی ، نه ؟
کشتن تماشا نداره

 


ادامه مطلب
[ شنبه 13 اسفند 1390برچسب:, ] [ 16:57 ] [ هومن ]

 عشقم عصبی بود،گفت:ثابت کن دوستم داری. گفتم:چه جوری؟تیغو گرفت به طرفم که رگتو بزن!گفتم مرگ و زندگی دست خداست!گفت پس دوستم نداری!تیغو گرفتم و رگمو زدم وقتی داشتم تو آغوش گرمش جون میدادم آروم گفت:اگه دوستم داشتی تنهام نمیزاشتی

[ شنبه 13 اسفند 1390برچسب:, ] [ 16:54 ] [ هومن ]

 

یکی بود یکی نبود..

اون که بود تو بودی اون که نبود من بودم..!

یکی داشت یکی نداشت..

اون که داشت تو بودی اون که تو رو نداشت من بودم..!

یکی خواست یکی نخواست..

اون که خواست تو بودی اون که بی تو بودن را نخواست من بودم..!

یکی آورد یکی نیاورد..

اونیکه آورد تو بودی اونیکه جز تو به کسی ایمان نیاورد من بودم..!

یکی برد یکی باخت..

اونیکه برد تو بودی و اونیکه دلش را به تو باخت من بودم..!

یکی گفت یکی نگفت..

اونیکه گفت تو بودی اونیکه به هیچ کس جز تو دوست دارم نگفت من بودم..!

یکی موند یکی نموند..

اونیکه موند تو بودی و اونیکه بدون تو نموند من بودم..!

[ پنج شنبه 11 اسفند 1390برچسب:, ] [ 17:41 ] [ هومن ]

این روزا خسته ام نه اینکه بخوام تظاهر کنم که خسته ام نه از این همه انتظار خسته ام هر روز و هر شب ذهنم را زیر و رو می کنم گذشته را مرور می کنم اما هیچ جوابی به ذهنم خطور نمی کنه انگار دستم را خونده. بلاتکلیفی هم چیز بدیه خدا کنه کسی تو شرایط و موقعیت من قرار نگیره. خیلی بد که آدما با گذر زمان عوض می شن. یک دوست عزیزی جمله ی قشنگی را برام اس ام اس کرد با این مضمون: " تنها گرگ ها نیستند که لباس میش می پوشند، گاهی پرستو ها هم لباس مرغ عشق بر تن می کنند، عاشق که شدی کوچ می کنند". چند روز دیگه تولدم فکر نکنم یادش باشه همونطور که با واژه ی ولنتاین و سپندارمذگان بیگانه بود. این روزا حال و هوای دیگه ای دارم امروز داشتم فکر می کردم افرادی که ناخواسته دلیل تولد دیگران می شن محکومند اما هیچ کس راه قانونی مناسبی برای صدور حکمی در مورد آنها پیدا نمی کنه. ...

[ سه شنبه 9 اسفند 1390برچسب:, ] [ 17:46 ] [ هومن ]

ببين چقدر معرفت دارم!
با اينکه رفتي ولي هنوز سر يه ميز با دوتا بشقاب و با خيال تو غذا ميخورم.
با اينکه نيستي ولي سحر که ميشه يادت منو از خواب بيدار ميکنه.
با اينکه تنهام گذاشتي ولي هر وقت که از خونه ميرم بيرون باهات خداحافظي ميکنم و هر وقت که ميام خونه بهت سلام ميکنم.
با اينکه دلم از رفتنت خبر داره ولي باز هم به دل ميگم: هنوزم منتظرشم.
خدايش معرفت ندارم؟؟؟ با اين همه وفاداري ديگه چي ميخواستي که گذاشتي و رفتي؟؟؟
چيز بهتري پيدا کردي؟؟؟ بهم بگو، ناراحت نميشم، شايد منم برم دنبال همون چيز

[ یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:, ] [ 17:17 ] [ هومن ]

تا حالا شده فکر کنی چقدر سخته آدم یه دفعه بفهمه همه چی دروغ بوده

همه ی حرفا  تمام نگاه ها  و همه و همه .همه ی اون چیزایی که براشون اشک میریخته

خیلی سخته آدم خودشو با یه هویت دیگه جلوی عشقش نشون بده تا بفهمه اون راجع بهش چه جوری فکر میکنه.که بفهمه اصلا" دوستش نداشته بلکه دل به دیگری هم داشته

خیلی سخته که اون موقع عشقت تقاضای بخشش هم ازت بکنه و تو به خاطر عشقی که بهش داری بگی بخشیدمت ولی تمام عمر زجر بکشی که چرا پیشت نیست و کم کم ازش متنفر شی

خیلی سخته از یه نفر متنفر باشی و خاطراتت بگه یه زمانی عاشقش بودی

خیلی سخته همش این جمله جلوی چشمت باشه:دروغ میگفت دوستم نداشت

و... خیلی سخته زندگیت اجباری باشه

و تازه فهمیدم که در این دنیا همه چیز سخت است و  اجباری

حتی گاهی عشق هم اجباریست   

[ پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:, ] [ 17:24 ] [ هومن ]

هــر کس یـا شب میمیرد یــــا روز..... مـــن شبانه روز تمـــام غصــه هــایــی را کـــه بــرایـــت خـــوردم بـــــالا اوردم! طـــعـــم بـــیهودگـــی مــیــداد.....! دلــــم را بـــالا مــی اورم بــا ایـــن انــتخـــابــــش........!   یکنفر در هـمین نزدیکــی ها... یکنفر در هـمین نزدیکــی ها چــيزی به وسعت یک زنــدگی برایت جا گذاشته است خیالـــت راحت باشد آرام چشمهایت را ببــند یکنفر برای همه نگرانـــــی هایت بیــدار است یکنفر که از همه زیبایی های دنیــا تـنهـا تـــو را بـــــاور دارد . رفتــه اي... رفتــه اي و مــن هــر روز، بــه مــوريــانــه هــايــي فکــر مــي کنــم کــه آهستــه و آرام گــوشه هــاي خيــال ام را مــي جــونــد! به گــذشـتــه که بــرمــیـگـــردم.... از حـــــــال مــیــروم....!.!.!

[ پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:, ] [ 17:21 ] [ هومن ]

رفتی ؟ بی خداحافظی؟ فکر دلم نبودی که بی تو عذاب میکشد؟ فکر من نبودی که بی تو زندگی برایم جهنم می شود؟ مگر یادت نیست حرفهای روز آشنایی مان را؟ مگر قول ندادی همیشه با من بمانی و مرا تنها نگذاری؟ تو که اینک مرا تنها گذاشتی ، تو که بر روی قلبم پا گذاشتی چه زود فراموشم کردی ، مرا آواره کوچه پس کوچه های شهر بی محبتی ها کردی مگر نمیدانستی بعد از تو دلم را به کسی نمیدهم؟ مگر نگفته بودم عاشق شدن یک بار هست و دیگر عاشق کسی نمیشوم؟ مگر نگفته بودم اگر عاشقی هیچگاه مرا تنها نمیگذاری پس تو عاشقم نبودی ، همه حرفهایت دروغ بود ، عشقی در دلت نبود ، سهم من از با تو بودن همین بود! باورم نمیشود رفته ای و بار سفر را بسته ای دلم به تو خوش بود ، چه آرزوهایی با تو داشتم ، نمیدانی که شبها یک لحظه هم خواب نداشتم رفتی و من چشمهایم خیس شد روزهای زندگی ام نفسگیر شد رفتی ؟ بدون یک کلام حرف گفتنی! کاش میگفتی که دیگر مرا نمیخواهی و بعد میرفتی ، کاش میگفتی از من متنفری و بعد مرا تنها میگذاشتی ، کاش میگفتی عاشقم نیستی و جایی در قلبم نداری

[ پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:, ] [ 17:20 ] [ هومن ]

دلت كه بگيرد...

هيچ چيز آرامت نميكند...

و تو مجبوري با اين بدقلقي هاي  ناارام وجودت مدام دست و پنجه نرم كني...


و دل خوشش كني به روزهاي نيامده....

شايد معجزه شد...

كسي چه ميداند!!

برگشتنت را حس كردم!!

من خسته ام...

خسته ام كه وانمود كنم حتي فكر برگشتنت هم خوشحالم نميكند...

چرا حتي فكر شيرين برگشتنت از شمار انگشت هاي دستم هم بيشتر نشد...؟!!

و باز انتظار...

و باز خيره به راهي كه انتهايش ناپيداست...

و باز هم ميگويم:

تو را به شمار تمام روزهاي نبودنت دوست دارم...

اگرچه به رسم غرور هاي لگد مال شده از گفتنش امتناع ميكنم...!

[ پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:, ] [ 17:13 ] [ هومن ]

زن جوان: یواش تر برو، من می ترسم.
مرد جوان: نه، اینجوری خیلی بهتره.
زن جوان: خواهش میکنم ، من خیلی می ترسم.
مرد جوان: خوب، اما اول باید بگی که دوستم داری.
زن جوان: دوستت دارم، حالا میشه یواش تر برونی.
مرد جوان: منو محکم بگیر.
زن جوان: خوب حالا میشه یواش تر بری.
مرد جوان: باشه به شرط اینکه کلاه کاسکت منو برداری و روی سر خودت بذاری، آخه نمیتونم راحت برونم، اذیتم میکنه.

روز بعد واقعه ای در روزنامه ثبت شده بود. برخورد موتور سیکلت با ساختمان حادثه آفرید. در این سانحه که به دلیل بریدن ترمز موتورسیکلت رخ داد، یکی از دو سرنشین زنده ماند و دیگری درگذشت. مرد جوان از خالی شدن ترمز آگاهی یافته بود. پس بدون اینکه زن جوان را مطلع کند با ترفندی کلاه کاسکت را بر سر او گذاشت و خواست تا برای آخرین بار دوستت دارم را از زبان او بشنود و خودش رفت تا او زنده بماند. دمی می آید و بازدمی میرود. اما زندگی غیر از این است و ارزش آن در لحظاتی تجلی می یابد که نفس آدمی را می برد.

 
[ چهار شنبه 3 اسفند 1390برچسب:, ] [ 18:8 ] [ هومن ]

.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

سلام امیدوارم از این وبلاگ و مطالبش خوشتون بیاد
امکانات وب

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 4
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 193
بازدید کل : 60062
تعداد مطالب : 97
تعداد نظرات : 20
تعداد آنلاین : 1



Alternative content