ماییم و نوای بی نوایی بسم الله اگر حریف مایی
غوغای عشق | ||
|
اگر کلمه دوستت دارم نمایشگر عشق خدایی من نسبت به توست وقتی
اي کاش مي توانستم نشان دهم، I wish l could make you. که تا کجا دوستت دارم. Understand how l love you هميشه در جستجو هستم، l am always seeking but اما نميتوانم راهي بيابم... cannot find a way…. به آن آني در تو عاشقم، l love in you a something که تنها خود کاشف آنم that only have descovered آني فراتر از تويي که دنيا مي شنا سد، the you_ which is beyond the و تحسين مي کند. you of the world that is آني که تنها وتنها از آن من است. admired and known by others آني که هرگز رنگ نمي بازد، a you which is eapecially mine وآني که هرگز نمي توانم عشق از او بر گيرم. Which cannot evto love خالی از هر چه که هست میشم…. هنوز هم عاشقانههایم را عاشقانه برای تو مینویسم..
این روزها دیگر پشت پنجره مینشینم و به استقبال باران میروم. میدانم تمام میشود و ما رها میشویم؛ پس بگذار بخوانم: می بوسم و میگذارم کنار
تمام چیزهایی را که ندارم...
دست هایت را
عاشقی ات را
همه را.....
چسبیدن به چیز هایی که
ندارمشان... بی تو، مهتابشبی، باز از آن كوچه گذشتم، همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم، شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم، شدم آن عاشق دیوانه كه بودم. در نهانخانۀ جانم، گل یاد تو، درخشید باغ صد خاطره خندید، عطر صد خاطره پیچید: یادم آمد كه شبی باهم از آن كوچه گذشتیم پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم ساعتی بر لب آن جوی نشستیم. تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت. من همه، محو تماشای نگاهت. آسمان صاف و شب آرام بخت خندان و زمان رام خوشۀ ماه فروریخته در آب شاخهها دست برآورده به مهتاب شب و صحرا و گل و سنگ همه دل داده به آواز شباهنگ
یادم آید، تو به من گفتی: ـ «از این عشق حذر كن! لحظهای چند بر این آب نظر كن، آب، آیینۀ عشق گذران است، تو كه امروز نگاهت به نگاهی نگران است، باش فردا، كه دلت با دگران است! تا فراموش كنی، چندی از این شهر سفر كن!»
با تو گفتم: «حذر از عشق!؟ - ندانم سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم، نتوانم!
روز اول، كه دل من به تمنای تو پر زد، تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم . . .» تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم حذر از عشق ندانم، نتوانم!»
اشكی از شاخه فرو ریخت مرغ شب، نالۀ تلخی زد و بگریخت . . .
اشک در چشم تو لرزید، ماه بر عشق تو خندید!
یادم آید كه: دگر از تو جوابی نشنیدم پای در دامن اندوه كشیدم. نگسستم، نرمیدم.
رفت در ظلمت غم، آن شب و شبهای دگر هم، نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم، نه کُنی دیگر از آن كوچه گذر هم . . .
اين روزا عادت همه رفتنو دل شکستنه باز هم که فراموش کرده ای کجا
آهسته ، غم سنگینی در دلم نشسته روزی دختری از پسری که عاشقش بود پرسید …: When U Were 15 Yrs Old, I Said I Love U... وقتی 15 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ...صورتت از شرم قرمز شد و سرت رو به زیر انداختی و لبخند زدی... When U Were 20 Yrs Old, I Said I Love U... وقتی که 20 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم سرت رو روی شونه هام گذاشتی و دستم رو تو دستات گرفتی انگار از این که منو از دست بدی وحشت داشتی When U Were 25 Yrs Old, I Said I Love U... U Prepare Breakfast And Serve It In Front Of Me And Kiss My Forhead N Said :"U Better Be Quick, Is's Gonna Be Late.." وقتی که 25 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم .. صبحانه مو آماده کردی وبرام آوردی ..پیشونیم رو بوسیدی و گفتی بهتره عجله کنی ..داره دیرت می شه When U Were 30 Yrs Old, I Said I Love U... وقتی 30 سالت شد و من بهت گفتم دوستت دارم ..بهم گفتی اگه راستی راستی دوستم داری .بعد از کارت زود بیا خونه When U Were 40 Yrs Old, I Said I Love U... وقتی 40 ساله شدی و من بهت گفتم که دوستت دارم تو داشتی میز شام رو تمیز می کردی و گفتی .باشه عزیزم ولی الان وقت اینه که بری تو درسها به بچه مون کمک کنی When U Were 50 Yrs Old, I Said I Love U.. وقتی که 50 سالت شد و من بهت گفتم که دوستت دارم تو همونجور که بافتنی می بافتی بهم نکاه کردی و خندیدی When U Were 60 Yrs Old, I Said I Love U... وقتی 60 سالت شد بهت گفتم که چقدر دوستت دارم و تو به من لبخند زدی... When U Were 70 Yrs Old. I Said I Love U... I'M Reading Your Love Letter That U Sent To Me 50 Yrs Ago.. وقتی که 70 ساله شدی و من بهت گفتم دوستت دارم در حالی که روی صندلی راحتیمون نشسته بودیم من نامه های عاشقانه ات رو که 50 سال پیش برای من نوشته بودی رو می خوندم و دستامون تو دست هم بود When U Were 80 Yrs Old, U Said U Love Me! وقتی که 80 سالت شد ..این تو بودی که گفتی که من رو دوست داری.. نتونستم چیزی بگم ..فقط اشک در چشمام جمع شد That Day Must Be The Happiest Day Of My Life! اون روز بهترین روز زندگی من بود ..چون تو هم گفتی که منو دوست داری to tell someone how much you love, به کسی که دوستش داری بگو که چقدر بهش علاقه داری و چقدر در زندگی براش ارزش قائل هستی چون زمانی که از دستش بدی، مهم نیست که چقدر بلند فریاد بزنی اون دیگر صدایت را نخواهد شنید قبل از هر چیز برایت آرزو میکنم که عاشق شوی ، علاقه و محبت شدیدی كه سابقا به تو ابراز می كردم نسبت به تو
شناسم
چون گلهای بهاری كوتاه بود
تو پی بردم و
هستم كه این خشونت و تنه خوئی بالاخره تو را بدبخت خواهد كرد تمام عمر با پشیمانی خواهی گریست و اگر افسانه آشنایی پایانش جدایی باشد
که
كننده است اگر بنابراین از تو میخواهم
هیچ وجه نمیتوانم خودم را راضی كنم كه دوستت داشته باشم و شریك زندگی تو باشم
یك خط در میان بخوان دوستت دارم گــــاهی وقتا توی رابطــــه ها نیــــازی نیست طرفت بــــهت بگــــه ":بــــــــــــرو" همین که دیگه لا بــــه لای حرفــــاش دوستــــت دارم نباشــــه همین که بــــود و نبود رابطــــتون دیگــــه واسش فرقی نکنـــه همین که حضــــور دیگــــران توی زندگیش پر رنگ تــــر از بودن تــــو باشــــه هــــزار بار سنگین تر از کلمــــه ی" بــــــــــــرو " واست معنــــا پیــــدا میکنــــه پس بــــــــرو قبل از اینکــــه ویرون تــــر از اینی که هستی بشــــی! دنیا نمی ترسد از اینکه مترسکش ، عاشق کلاغ بشود و مزرعه را به باد بدهد. نرگس های کوهی، دل ببندند به مرد گلفروش و دشت هایش عریان بشود.
مهر بی امان باران به خانه ای که عاقبت سیل می بردش..
یا چند مغازه آن طرف تر ، بشود ارزانتر خریدش و گرانتر فروخت.
همیشه می لرزد .
و وقتی می رسد که تمام دنیا عاشقی کرده جز آدم.
و یک گردنبند بدلی لاجوردی خرید با یک نخ بلند که آخرین آویزه های سنگی اش درست روی قلبت جا خوش می کند .
گاهی چه غریبانه روزهای تلخ را سر می کنم گاهی اوقات چه غریبم گاهی چه دلتنگی رویم فشار می اورد گاهی اوقات چه دلتنگم چه دلگیرم چه غمگینم از بی تو بودن چقدر سخته بی چشمانت بی دستانت بی نگاهت و بی اغوشت سر کردن عشق سکوتی بین من وتوست عشق سکوت پر از حرف است حرفهای ناگفته بین ما... دلم میخواست مانند پرنده ای بی پروا در کنارت اوج بگیرم ای کاش زودتر برسد ان روز که در اغوش هم عاشقانه ارام گیریم... ای کاش برسد... یعنی باید باور کنم دیگه نیستی !یعنی باید باور کنم ؟! فرقـی نمـی کند بگویم و بدانـی …! یا … نگویم و بدانـی..! فاصله دورت نمی کند …!!! در خوب ترین جای جهان جا داری …! جایـی که دست هیچ کسی به تو نمـی رسد.: دلــــــــــــــم…..!!!
باید ببینمت ! چرا که روی نوار قلبی ام پیوسته نام تو بود و پزشک نیز بر آخرین نسخه ام تو را تجویز کرده است . . . دلم را نشکن نمیخوام زخمی شی چون تو توشی حالا کــه بــه جای دلبستن ،یخ بسته ام! آهای!! روی احساسم پا نگذاریــد.لیز میخوریــد کاش دوباره آن روزهاي شيرين عاشقي مان تکرار مي شد ، کاش دوباره مي توانستم آن صدايي که شب و روز به من آرامش ميداد را بشنوم... دلم براي آن خنده هاي قشنگت تنگ شده است عزيزم... تو رفتي و تنها چند خاطره که هيچگاه نمي توانم فراموش کنم بر جا گذاشتي... خاطره هايي که ياد آن اين دل عاشقم را مي سوزاند.... دلم بدجور براي تو تنگ است عزيزم.... برگرد! بيا تا فصله نيمه تمام عشق را با شيريني به پايان برسانيم... برگرد تا قصه من و تو پايانش تلخ و غم انگيز نباشد! دلم براي لحظه هاي ديدار با تو تنگ شده است... در ذهن آشفته ام مست٬ به دنبال خاطرات تو می گردم تا با آنها کمی آرام بگیرم راستی برایت بگویم از وقتی که رفتی چشمهایم همانند یک کودک بچه خودشان را خیس می کنند یادت هست وقتی که خیس می شدند... با دستهای کوچکت را روی چشمهایم می گذاشتی تا آرام بگیرند من که خوب یادم هست دیشب با همان چشمهای خیس پشت پنجره رفتم گفتم شاید تو ٬ نمی دانم کجا ٬ پشت پنجره باشی تا انعکاس صورت ماهت را در ماه ببینم مثل همیشه که دلتنگت می شدم تا صبح نشستم اما نیامدی... به من خوبی نکن شاید برای هر دومون بد شه
نشستم تو دل طوفان بذار آب از سرم رد شه
به من خوبی نکن وقتی کنار من نمیمونی
نگو بد میشم از فردا تو که دیدی نمی تونی
چه وقتایی که بد میشی
چه وقتتایی که آشوبی
تمام درد من اینجاست
تو هر کاری کنی خوبی
من از تو، از خودم، ازما
از این احساس ترسیدم
تو باید جای من باشی
ببینی در تو چی دیدم
تو باید جای من باشی
بفهمی من چرا تنهام
بفهمی چی بهت میگم
ببینی از تو چی میخوام من پذیرفتم شکست خویش را سالها رفت و هنوز یک نفر نیست بپرسد از من که تو از پنجره ی عشق چه ها می خواهی؟ صبح تا نیمه ی شب منتظری همه جا می نگری گاه با ماه سخن می گویی گاه با رهگذران،خبر گمشده ای می جویی راستی گمشده ات کیست؟ کجاست؟ صدفی در دریا است؟ نوری از روزنه فرداهاست یا خدایی است که از روز ازل ناپیداست...؟ در این خانه ی متروکه ی ویران را کسی دیگر نمی کوبد کسی دیگر نمی پرسد چرا تنهای تنهایم و من چون شمع می سوزم و دیگر هیچ چیز از من نمی ماند و من گریان و نالانم و من تنهای تنهایم درون کلبه ی خاموش خویش اما کسی حال من غمگین نمی پرسد و من دریای پر اشکم که طوفانی به دل دارم درون سینه پر جوش خویش ، اما کسی حال من تنها نمی پرسد و من چون تک درخت زرد پاییزم که هر دم با نسیمی می شود برگی جدا از او و دیگر هیچ چیز از من نمی ماند
راه میروم در کوچه ی انتظار ، کسی نیست، کسی همراهمـــ نیست، کسی دلتنگم نیست، نمیدانم انتظار چه کسی رامیکشم؟؟!! نمیدانم چه چیزی را گم کردم!!!! نمیدانم زیر چتر خاموش باورم زیر کدامین باران زندگیم قدم میزنم؟ نمیدانم دنبال چه چه چیزی هستم؟! فقط میدانم وقتی راه میروم واطرافم رابا حسرت نگاه میکنم زیر لب زمزمه میکنم... نام من عشق است ......
می شناسیدم؟؟ زخمی ام زخمی سر باز...... می شناسیدم؟? با شما طی کرده ام راه درازی را خسته ام!...........خسته!! می شناسیدم؟؟ این زمان گرچه ابری پوشانیده است رویم من همان خورشیدم............. می شناسیدم؟؟ این چنین بیگانه از من رو مگردانید در کف فرهادشیشه من نهادم!من من شکستم بیستون را!من من همان مهربان سالهای دورم رفته ام از یادتان یا..... می شناسیدم؟؟ نام من عشق است .... می شناسیدم... این لحظه ها تنم یک آغوش گرم می خواهد با طعم عشق نه هوس این لحظه ها لبانم رطوبت لبهایی را می خواهد با طعم محبت نه شهوت این لحظه ها گیسوانم نوازش دستی را می خواهد با طعم ناز نه نیاز این لحظه ها تنی می خواهم که روحم را ارضا کند نه جسمم را
اگه تا روز قیامت داشتنت نباشه قسمت چشم به راه تو می مونم با دلی پر از صداقت اگه با اشکای گرمم دل سنگ برام بسوزه
بری و از من جدا شی اگه باشی و نباشیمن فقط عاشقت هستم مرحمی رو قلب خستم
من فقط عاشقت هستم مرحمی رو قلب خستم
می گذرم از هر چه دارم اگه باشی عاشق من
این تویی که می پرستم سر سپرده تو هستم
یا که در حسرت عشقت روحم از بدن جدا شه اگه قلبمو شکستی رفتی واز من گسستی
نه فقط عاشقت هستم مرحمی رو قلب خستم این تویی که می پرستم سر سپرده تو هستم
حیف که اون روزهای خوب خیلی زود تموم شدن با یه چشم بهم زدن همشون ویرون شدن ما میخواستیم یک شبه ره صدساله بریم برای لبهای عشق شعر خوشبختی بگیم من و تو تنهای تنها واسه ی امروز و فردا یه قصر کاغذی ساختیم تموم هستی رو باختیم ... میخوام اینو بدونی دل من مرده دیگه توی سینه زدنو از یادش برده دیگه دیگه اون روزها گذشت همه ی خاطره ها دست سنگین سکوت پل سرد بین ما من و تو تنهای تنها واسه ی امروز و فردا یه قصر کاغذی ساختیم تموم هستی رو باختیم ... دیگه حتی اسم من بالبات ناآشناست سرنوشت عشقمون بازیه دست خداست برای برگشت ما دیگه خیلی دیر شده سرنوشت من و تو به غمی زنجیر شده... من و تو تنهای تنها واسه ی امروز و فردا یه قصر کاغذی ساختیم تموم هستی رو باختیم ... من هنوز چیزی نگفتم که تو طاقتت تموم شد باقیشو بگم میبینی گریه هات کلی حروم شد من که آسمون نبودم اما عشق تو یه ماهه سرزنش نکن دلم رو به خدا اون بی گناهه بازکه ابری شد نگاهت بغضتم واسم عزیزه اما اشکات رو نگه دار. نذار این جوری بریزه حس من خیلی عجیبه:دوست دارم پیشم بشینی من نگاهت بکنم تا تو چشام عشقو ببینی بدجوری دیوونتم من فکرنکن این اعتراضه همیشه نبودن تو کرده این دل رو کلافه می دونم فرقی نداره واست عاشق بودن من می دونم واست یکی شد بودن و نبودن من اولش گفتم یه حسه یا یه احترام ساده امابعددیدم یه عشقه تازه اندازه اش زیاده بیاو مثل گذشته جز به من به همه شک کن تنهایی سخته اما نه اونقدر که فکرشو میکنونی فقط میشینی کنج یجا و ساعت های طولانی به نقطه ای خیره میشی و انواع فکر های جور و ناجور میاد سراغت فکر اینکه چی شد؟ کجا رفت؟ با کی رفت؟چرا رفت؟.......................... تنهایی بد نیست اما اگه بتونی دووم بیاری خودتو نمیکشی خودتو میبازی و این شاید بدتر از مرگه ان چنان منتظرم ان چنان منتظر نامه ای از سوی تو ام که اگر نامه رسان دشمن جان باشد گرگ بیابان باشد قدمش میبوسم تا که دلباخته بره شود بهترین عاشق این دره شود و اگر در نامه ننویسی چیزی همه احساس تورو در همان صفحه بی حرف و کلام مو به مو خواهم خواند به رهت خواهم ماند بهر من نامه بده بهر من نامه بده
بذاری با هرکی دوست داره زندگی کنه... بشکنی که بهش ثابت بشه از ته دل عاشقشی... بگی دوستش داری... داری کسی رو تو زندگیت داری یا نه؟با تمام قدرت و شجاعت و با افتخار بگی آره کسی تو همه ی دنیاست... دلگیر شه... بکنی... فراموش کنه... وقتی سیراب شدی بندازیش دور... خیلی رک بهش بگی دیگه نمیخوامت...سعی کن از همون اول که باهاش دوست نشی که زندگي يعني مسيري رو به آب زندگي يعني نه بيداري نه خواب
کاغذهای سفید دفترم هرگز برای نوشتن دلتنگی هایم کافی نیست ... دریایی باید برای قلم زدن و آسمانی باید برای نگریستن و ابری برای گریستن .... و شاید رنگین کمانی برای دوست داشتن ! نه ...! دریا هم برای نوشتن کافی نیست بس دلم تنگ است ... ! تو اولین و اخرین عشق منی باور کن تو میتونی دنیا مو بهم بزنی باور کن مرهمی جز صدایت در دنیا نیست باور کن کاش باورت میشد چقدر دوستت دارم شايد امروز غمگين و سرخورده باشيم شايد همين فردا سرمست و شاد باشيم امروز گريه كن فردا بخند غم روز هاي رفته را نخور بيم اينده را نداشته باش هرانچه بايد پيش بيايد رخ ميدهد پس نگران باش و فقط سعي و تلاش كن |
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |