ماییم و نوای بی نوایی بسم الله اگر حریف مایی غوغای عشق

قالب پرشین بلاگ


غوغای عشق
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان غوغای عشق و آدرس delkade.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





اين روزا عادت همه رفتنو دل شکستنه
درد تمام عاشقا پاي کسي نشستنه
اين روزا مشق بچه هايه صفحه آشفتگيه
گرداي روي آينه فقط غم زندگيه
اين روزا درد عاشقا فقط غم نديدنه
مشکل بي ستاره ها يه کم ستاره چيدنه
اين روزا کار گلدونا از شبنمي تر شدنه
آرزوي شقايقا يه کم کبوتر شدنه
اين روزا آسمونمون پر از شکسته باليه
جاي نگاه عاشقت باز توي خونه خاليه
اين روزا کار آدما دلاي پاک رو بردنه
بعدش اونو گرفتنو به ديگري سپردنه
اين روزا کار آدما تو انتظار گذاشتنه
ساده ترين بهونشون از هم خبر نداشتنه
اين روزا سهم عاشقا غصه و بي وفائيه
جرم تمومشون فقط لذت آشنائيه
اين روزا چشماي همه غرق نياز و شبنمه
رو گونه هر عاشقي چند قطره بارون غمه
اين روزا قصه ها همش قصه دل سوزوندنه
خلاصه حرف همه پس زدن و نموندنه

[ چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:, ] [ 11:52 ] [ هومن ]

باز هم که فراموش کرده ای کجا
آمده ای؟
اینجا قلب من است
آهسته ،
این قلب، شکسته...
نگاهی کن ببین درهای قلبم بسته
شاید باز هم بی وفایی مثل تو
پشت دیوار
قلبم نشسته !
آمده ای که بگویی پشیمانی؟
اما هنوز چند روزی بیش نیست که از
آن روز گذشته
آتش دلم همچنان در حال سوختن است ،
بگذار خاکستر شود ، بعد بیا و دوباره
دلم را بسوزان
بگذار گونه های پر از اشکم خشک شود ،
بعد بیا و دوباره اشکم را در بیار
آهسته ، قلبم بدجور شکسته
دوباره آمده ای که چه بگویی به این
دل خسته
آمده ای دوباره بشکنی قلبم را ،
یا باز هم به بازی بگیری این دل تنهایم را ...
بی خیال ، با تنهایی بیشتر رفیقم تا با تو
ای نارفیق هیچ خاطره ی خوشی
ندارم از تو
بگذار در حال خودم باشم ،
نه مهربانی تو را میخواهم ،
و نه دلسوزی های تو را
نمیبخشم آن قلب بی وفای تو را
بگذار در حال خودم باشم ،
به تنهایی بیشتر از تو ، نیاز دارم ،
پس بگذار با تنهایی تنها باشم
در خلوت خویش با غمها باشم ،
نمیخواهم دوباره بازیچه دست
این و آن باشم

 

آهسته ، غم سنگینی در دلم نشسته
اهسته بیا

[ سه شنبه 25 بهمن 1390برچسب:, ] [ 17:8 ] [ هومن ]

روزی دختری از پسری که عاشقش بود پرسید …:
چرا مرا دوست داری …؟
چرا عاشقم هستی …؟
پسر گفت …:
نمی توانم دلیل خاصی را بگویم اما از اعماق قلبم دوستت دارم …
دختر گفت …:
وقتی نمی توانی دلیلی برای دوست داشتن پیدا کنی چگونه می توانی بگویی عاشقم هستی .!.!.؟
پسر گفت… :
واقعا دلیلش را نمی دانم اما می توانم ثابت کنم که دوستت دارم …
دختر گفت …:
اثبات.!.!.؟
نه من فقط دلیل عشقت را می خواهم …
شوهر دوستم به راحتی دلیل دوست داشتنش را برای او توضیح می دهد…
اما تو نمی توانی این کار را بکنی …
پسر گفت …:
خوب …
من تو رو دوست دارم …
چون …
زیبا هستی…
چون…
صدای تو گیراست …
چون…
جذاب و دوست داشتنی هستی…
چون …
باملاحظه و بافکر هستی …
چون …
به من توجه و محبت می کنی …
تو را به خاطر لبخندت …
دوست دارم …
به خاطر تمامی حرکاتت…
دوست دارم …
دختر از سخنان پسر بسیار خشنود شد …
چند روز بعد …
دختر تصادف کرد و به کما رفت…
پسر نامه ای را کنار تخت او گذاشت…
نامه بدین شرح بود …:
عزیز دلم …
تو رو به خاطر صدای گیرایت دوست دارم …
اکنون دیگر حرف نمی زنی …
پس نمی توانم دوستت داشته باشم …
دوستت دارم …
چون به من توجه و محبت می کنی …
چون اکنون قادر به محبت کردن به من نیستی…
نمی توانم دوستت داشته باشم…
تو را به خاطر لبخندت و تمامی حرکاتت دوست دارم …
آیا اکنون می توانی بخندی …؟
می توانی هیچ حرکتی بکنی …؟
پس دوستت ندارم …
اگر عشق احتیاج به دلیل داشته باشد…
در زمان هایی مثل الان…
هیچ دلیلی برای دوست داشتنت ندارم…
آیا عشق واقعا به دلیل نیاز دار…؟
نه هرگز…
و من هنوز دوستت دارم …

[ سه شنبه 25 بهمن 1390برچسب:, ] [ 16:40 ] [ هومن ]

When U Were 15 Yrs OldI Said I Love U...
U Blushed.. U Look Down And Smile

وقتی 15 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ...صورتت از شرم قرمز شد و سرت رو به زیر انداختی و لبخند زدی...

When U Were 20 Yrs Old, I Said I Love U...
U Put Ur Head On My Shoulder And
 Hold My Hand...
Afraid That I Might Dissapear...

وقتی که 20 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم

سرت رو روی شونه هام گذاشتی و دستم رو تو دستات گرفتی انگار از این که منو از دست بدی وحشت داشتی

When U Were 25 Yrs OldI Said I Love U...

U Prepare Breakfast And Serve It In Front Of Me

And Kiss My Forhead

N Said :"U Better Be Quick, Is's Gonna Be Late.."

وقتی که 25 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ..

صبحانه مو آماده کردی وبرام آوردی  ..پیشونیم رو بوسیدی و

گفتی بهتره عجله کنی ..داره دیرت می شه

When U Were 30 Yrs OldI Said I Love U...
U Said: "If U Really Love Me, Please Come
 Back Early After Work.."

وقتی 30 سالت شد و من بهت گفتم دوستت دارم ..بهم گفتی اگه راستی راستی دوستم داری

.بعد از کارت زود بیا خونه

When U Were 40 Yrs OldI Said I Love U...
U Were Cleaning The Dining Table And Said
: "Ok Dear,
But It's Time For
U To Help Our Child With His/Her Revision.."

وقتی  40 ساله شدی و من بهت گفتم که دوستت دارم

تو داشتی میز شام رو تمیز می کردی و گفتی .باشه عزیزم ولی الان وقت اینه که بری

تو درسها  به بچه مون کمک کنی

When U Were 50 Yrs OldI Said I Love U..
U Were Knitting And U Laugh At Me

وقتی  که 50 سالت شد و من بهت گفتم که دوستت دارم  تو همونجور که بافتنی می بافتی

بهم نکاه کردی و خندیدی

When U Were 60 Yrs OldI Said I Love U...
U Smile At Me

وقتی  60 سالت شد بهت گفتم که چقدر دوستت دارم و تو به من لبخند زدی...

When U Were 70 Yrs OldI Said I Love U...
We Sitting On The Rocking Chair With Our
 Glasses On..

I'M Reading Your Love Letter That U Sent To Me 50 Yrs Ago..
With Our Hand Crossing Together

وقتی که 70 ساله شدی و من بهت گفتم دوستت دارم در حالی که روی صندلی راحتیمون نشسته بودیم من نامه های عاشقانه ات رو که 50 سال پیش برای من نوشته بودی رو می خوندم و دستامون تو دست هم بود

When U Were 80 Yrs OldU Said U Love Me!
I Didn't Say Anything But Cried...

وقتی  که 80 سالت شد ..این تو بودی که گفتی که من رو دوست داری..

نتونستم چیزی بگم ..فقط اشک در چشمام جمع شد

That Day Must Be The Happiest Day Of My Life!
Because U Said U Love Me !!!

اون روز بهترین روز زندگی من بود ..چون تو هم گفتی که منو دوست داری

to tell someone how much you love,
how much you care.
Because when they're gone,
no matter how loud you shout and cry,
they won't hear you anymore

به کسی که دوستش داری بگو که چقدر بهش علاقه داری

و چقدر در زندگی براش ارزش قائل هستی

چون زمانی که از دستش بدی،

مهم نیست که چقدر بلند فریاد بزنی

اون دیگر صدایت را نخواهد شنید

[ دو شنبه 24 بهمن 1390برچسب:, ] [ 18:24 ] [ هومن ]

قبل از هر چیز برایت آرزو میکنم که عاشق شوی ،
و اگر هستی ، کسی هم به تو عشق بورزد ،
و اگر اینگونه نیست ، تنهاییت کوتاه باشد ،
و پس از تنهاییت ، نفرت از کسی نیابی.
آرزومندم که اینگونه پیش نیاید .......
اما اگر پیش آمد ، بدانی چگونه به دور از ناامیدی زندگی کنی.
برایت همچنان آرزو دارم دوستانی داشته باشی ،
از جمله دوستان بد و ناپایدار ........
برخی نادوست و برخی دوستدار ...........
که دست کم یکی در میانشان بی تردید مورد اعتمادت باشد .
و چون زندگی بدین گونه است ،
برایت آرزو مندم که دشمن نیز داشته باشی......
نه کم و نه زیاد ..... درست به اندازه ،
تا گاهی باورهایت را مورد پرسش قراردهند ،
که دست کم یکی از آنها اعتراضش به حق باشد.....
تا که زیاده به خود غره نشوی .
و نیز آرزو مندم مفید فایده باشی ، نه خیلی غیر ضروری .....
تا در لحظات سخت ،
وقتی دیگر چیزی باقی نمانده است،
همین مفید بودن کافی باشد تا تو را سرپا نگاه دارد .
همچنین برایت آرزومندم صبور باشی ،
نه با کسانی که اشتباهات کوچک میکنند ........
چون این کار ساده ای است ،
بلکه با کسانی که اشتباهات بزرگ و جبران ناپذیر میکنند .....
و با کاربرد درست صبوریت برای دیگران نمونه شوی.
و امیدوارم اگر جوان هستی ،
خیلی به تعجیل ، رسیده نشوی......
و اگر رسیده ای ، به جوان نمائی اصرار نورزی ،
و اگر پیری ،تسلیم نا امیدی نشوی...........
چرا که هر سنی خوشی و ناخوشی خودش را دارد و لازم است
بگذاریم در ما جریان یابد.
امیدوارم سگی را نوازش کنی ، به پرنده ای دانه بدهی و به آواز یک
سهره گوش کنی ، وقتی که آوای سحرگاهیش را سر میدهد.....
چراکه به این طریق ، احساس زیبایی خواهی یافت....
به رایگان......
امیدوارم که دانه ای هم بر خاک بفشانی .....
هر چند خرد بوده باشد .....
و با روییدنش همراه شوی ،
تا دریابی چقدر زندگی در یک درخت وجود دارد.
به علاوه امیدوارم پول داشته باشی ، زیرا در عمل به آن نیازمندی.....
و سالی یکبار پولت را جلو رویت بگذاری و بگویی :
" این مال من است " ،
فقط برای اینکه روشن کنی کدامتان ارباب دیگری است !
و در پایان ، اگر مرد باشی ،آرزومندم زن خوبی داشته باشی ....
و اگر زنی ، شوهر خوبی داشته باشی ،
که اگر فردا خسته باشید ، یا پس فردا شادمان ،
باز هم از عشق حرف برانید تا از نو بیآغازید ...
اگر همه اینها که گفتم برایت فراهم شد ،
دیگر چیزی ندارم برایت آرزو کنم ...

[ دو شنبه 24 بهمن 1390برچسب:, ] [ 18:19 ] [ هومن ]

علاقه و محبت شدیدی كه سابقا به تو ابراز می

كردم

 
دروغ بود و بی احساس بود و در حقیقت نفرت من

نسبت به تو


روز به روز بیشتر می شود و هر چه بیشتر تو را می

شناسم


به دو رویی تو بیشتر پی می برم و


این احساس در دل من جا میگیرد كه بالاخره باید


از هم جدا شویم دیگر به هیچ وجه حاضر نیستم كه


روزی شریك زندگی تو باشم و اگر چه عمر دوستی

چون گلهای بهاری كوتاه بود


در این مدت كم به طبیعت فرومایه و هوسهای پست

تو پی بردم و


بسیاری از صفات و اخلاق تو برایم روشن شد مطمئن

هستم كه

این خشونت و تنه خوئی بالاخره تو را بدبخت خواهد كرد


اگر ازدواج ما سر گیرد

تمام عمر با پشیمانی خواهی گریست و اگر افسانه

آشنایی پایانش جدایی باشد


خوشبخت خواهیم بود و حالا لازم است كه بگویم


این موضوع را هیچ گاه فراموش نكن و مطمئن باش

که


این نامه را سرسری نمی نویسم و چقدر ناراحت

كننده است اگر


باز هم بخواهی در صدد دوستی با من باشی

بنابراین از تو میخواهم


جواب نامه مرا ندهی چون نامه تو سرتاسر


دروغ و تظاهر است و تنها چیزی كه نداری


محبت است و من تصمیم گرفتم برای همیشه


تو و یادگاری تلخ عشقت را فراموش كنم دیگر به

هیچ وجه نمیتوانم

خودم را راضی كنم كه دوستت داشته باشم و شریك

زندگی تو باشم


و حالا اگر می خواهی به محبت من پی ببری نامه مرا

یك خط در میان بخوان

دوستت دارم

[ دو شنبه 24 بهمن 1390برچسب:, ] [ 17:48 ] [ هومن ]

گــــاهی وقتا توی رابطــــه ها

نیــــازی نیست طرفت بــــهت بگــــه ":بــــــــــــرو"

همین که دیگه لا بــــه لای حرفــــاش دوستــــت دارم نباشــــه

همین که بــــود و نبود رابطــــتون دیگــــه واسش فرقی نکنـــه

همین که حضــــور دیگــــران توی زندگیش پر رنگ تــــر از بودن تــــو باشــــه

هــــزار بار سنگین تر از کلمــــه ی" بــــــــــــرو "

واست معنــــا پیــــدا میکنــــه

پس بــــــــرو قبل از اینکــــه ویرون تــــر از اینی که هستی بشــــی!

[ یک شنبه 23 بهمن 1390برچسب:, ] [ 17:25 ] [ هومن ]

دنیا نمی ترسد از اینکه

مترسکش ، عاشق کلاغ بشود و مزرعه را به باد بدهد.
نمی ترسد از اینکه

نرگس های کوهی، دل ببندند به مرد گلفروش و دشت هایش عریان بشود.


دنیا نمی ترسد از

مهر بی امان باران به خانه ای که عاقبت سیل می بردش..


حتی نمی ترسد که دل زمینش برای یک شهر بلرزد و هر چیزی را در قلبش فرو ببرد.



اما آدم می ترسد.
می ترسد که دل بدهد و خالی بماند دستش .


می ترسد که زندگی اش لای بقچه ی دلش جا مانده باشد.


آدم می ترسد که عشق مثل یک اسکناس کهنه گوشه نداشته باشد

یا چند مغازه آن طرف تر ، بشود ارزانتر خریدش و گرانتر فروخت.


آدم می ترسد و قلبش مثل قلب یک خرگوش کوچک فرارکرده

همیشه می لرزد .


خرگوشی که دل خوش نکرده به هویج کوچک نارنجی نزدیک . و یادش رفته است که مرگ همیشه پشت بیشه هاست.

و وقتی می رسد که تمام دنیا عاشقی کرده جز آدم.


چون آدم می ترسد.
و نمی داند که باید مزرعه و جنگل و خانه و شهر را به باد داد

و یک گردنبند بدلی لاجوردی خرید

با یک نخ بلند که آخرین آویزه های سنگی اش درست روی قلبت جا خوش می کند .
افسوس که آدم می ترسد.            


و اگر نترسد و دل ببازد ، بال در می آورد...

[ یک شنبه 23 بهمن 1390برچسب:, ] [ 17:20 ] [ هومن ]

گاهی   چه غریبانه روزهای تلخ را سر می کنم

گاهی اوقات چه غریبم

گاهی چه دلتنگی رویم فشار می اورد

گاهی اوقات چه دلتنگم

چه دلگیرم

چه غمگینم از بی تو بودن

چقدر سخته بی چشمانت

بی دستانت

بی نگاهت و

بی اغوشت سر کردن

عشق سکوتی بین من وتوست

عشق سکوت پر از حرف است

حرفهای ناگفته بین ما...

دلم میخواست مانند پرنده ای بی پروا

در کنارت اوج بگیرم

ای کاش زودتر

برسد ان روز

که در اغوش هم عاشقانه ارام گیریم...

ای کاش برسد...

[ یک شنبه 23 بهمن 1390برچسب:, ] [ 10:54 ] [ هومن ]

یعنی باید باور کنم دیگه نیستی !یعنی باید باور کنم ؟!

چه جوری می تونم اون همه خاطراتتو یه شبه پر پر کنم ؟!

یکی دوروز نیست آخه صحبت یه عمره که دارم برای تو می میرم 

می دونم محاله بدون تو نمی تونم یه لحظه ام سر کنم 

مگه منو دوستم نداری ؟ که اینجوری میزاری میری بی خیال ما میشی !

مگه فکر کردی من بازیچم که یه روز میگی دوستم داری و فرداش میری 

آخه چه جوری باور کنم رفتن تو برام مرگه بدون تو نمی تونم 

بگو کی اومد به جای من افتادم از چشمای تو نگو لایق تو نبودم 



یعنی باید باور کنم دیگه نیستی !یعنی باید باور کنم ؟!

چه جوری می تونم اون همه خاطراتتو یه شبه پر پر کنم ؟!

یکی دوروز نیست آخه صحبت یه عمره که دارم برای تو می میرم 

می دونم محاله بدون تو نمی تونم یه لحظه ام سر کنم 

مگه منو دوستم نداری ؟ که اینجوری میزاری میری بی خیال ما میشی !

مگه فکر کردی من بازیچم که یه روز میگی دوستم داری و فرداش میری 

آخه چه جوری باور کنم رفتن تو برام مرگه بدون تو نمی تونم 

بگو کی اومد به جای من افتادم از چشمای تو نگو لایق تو نبودم 



مگه منو دوستم نداری ؟ که اینجوری میزاری
میری بی خیال ما میشی !

مگه فکر کردی من بازیچم که یه روز میگی دوستم داری و فرداش میری 

آخه چه جوری باور کنم رفتن تو برام مرگه بدون تو نمی تونم 

بگو کی اومد به جای من افتادم از چشمای تو نگو لایق تو نبوددددددددددم

[ یک شنبه 23 بهمن 1390برچسب:, ] [ 10:49 ] [ هومن ]
صفحه قبل 1 ... 2 3 4 5 6 ... 10 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

سلام امیدوارم از این وبلاگ و مطالبش خوشتون بیاد
امکانات وب

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 26
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 26
بازدید ماه : 193
بازدید کل : 60260
تعداد مطالب : 97
تعداد نظرات : 20
تعداد آنلاین : 1



Alternative content